تاريخ : 1391/08/23
کد مطلب: 334
سخنرانی حجةالاسلام و المسلمین رسول جعفريان دربارۀ تشيّع در قرن ششم تا نهم

سخنرانی حجةالاسلام و المسلمین رسول جعفريان دربارۀ تشيّع در قرن ششم تا نهم

سخنرانی حجةالاسلام و المسلمین رسول جعفريان دربارۀ تشيّع در قرن ششم تا نهم

(بر پايه اطلاعات آمارىِ کتاب «طبقات أعلام الشيعة»)

ضرورت بازنويسى مجدّد تاريخ شيعه

ما نيازمند بازنويسى مجدّد تاريخ شيعه بر اساس منابع معتبر، دقيق و ريز هستيم. اين، راهى است که تاکنون، نيمى از آن را رفته ‏ايم. آنچه رفته ‏ايم، بخش آسان راه بوده است؛ امّا بخش دشوار راه ـ که يافتن نشانه ‏هاى تازه از نفوذ تشيّع در بلاد مختلف است ـ ، باقى مانده است. آسان از اين جهت که هميشه عبارت‏ هاى صريح را گرفته ‏ايم، امّا اشارات و کنايات اين گوشه و آن گوشه که هر کدام مى ‏تواند بسيار مهم باشد، برجاى مانده است.

نقض منبع مهم تاريخ تشيّع

يکى از ويژگى ‏هاى مهم نقض، اشارات وى در باره جغرافياى شيعه در بلاد مختلف است که تقريباً منبع تمامىِ کسانى است که تاکنون در اين باره نوشته ‏اند. آيندگان نيز از آن بى ‏نياز نخواهند بود و اين به آن دليل است که اطلاعاتى که وى ارائه مى‏ دهد، بسيار ريز و دقيق و هوشمندانه است. اين اطلاعات، در کنار منابع ديگر ـ که معمولاً اطّلاعاتى به اين جامعيت ندارند ـ ، نقش ستون زير خيمه را دارند.

حوزه عربى ‏زبان و فارسى ‏زبان شيعه

در کل بايد گفت که تشيّع از قرن چهارم تا هفتم، يک حوزه فارسى ‏زبان و دو حوزه عربى ‏زبان دارد. و اين بعد از جاى ‏هاى سنّتى تشيّع يعنى کوفه و قم است.

  حوزه عربى اصلى شيعه با مرکزيت نجف و حِلّه: اين حوزه اصلى است و تقريباً جاى مراکز سنّتى شيعه را گرفته است.

اين حوزه عربى، دو بال دارد:

الف: حوزه فارسى ‏زبان آن ايران با مرکزيت رى.

ب: حوزه عربى دوم آن با مرکزيت حلب.

حوزه فارسى ‏زبان، متأثّر از مکتب نجف و بغداد است. رفت و آمد شاگردان شيعى از ايران به نجف و سپس حلّه، سبب انتقال آموزه‏ هاى شيعى از عراق به ايران مى ‏شود. بدون شک، بهترين آگاهى ‏هاى در اين باره براى ما اطلاعاتى است که کتاب نقض به ما مى ‏دهد. وى بارها و بارها از شيخ مفيد و طوسى ياد کرده و آموزه ‏هاى اصيل شيعى را در مکتب آنان جستجو مى ‏کند.

  بر اين اساس، توليدات فارسىِ ايران شيعى قرن ششم قابل ملاحظه است، هرچند تعداد انگشت ‏شمارى برجاى مانده است. در اين زمينه، يکى از بهترين آنها کتاب نقض است که تقريباً مشابه و جايگزين ندارد. در اين دوره، دست کم کتاب ذخيرة الآخرة و نزهة الزاهد، دو اثر دعايى فارسى برجاى مانده است. ترجمه‏ هايى از مصباح المتهجّد و آثار ديگر هم با تفصيل يا اختصار موجود است، مثل ترجمه غنية النزوع ابن زهره. آثار ديگرى هم هست که به تدريج در حال شناسايى است.

حرکت تأليفىِ فارسى در حوزه کلام و تاريخ شيعى ادامه مى ‏يابد که تبصرة العوام از آن شمار است. اين حرکت تأليفى، گرفتار يک آفت شد و آن، شل ‏نويسى علمى ناشى از تسلّط تصوّف و به طور کلّى، ضعف علم در دنياى اسلام و غلبه رنگ ادبيت بر همه متون شد.

حرکت تأليفى بعدى، به سبزوار رسيد که حسن شيعى سبزوارى در خراسان، نماينده آن است و عماد الدين طبرى در اصفهان و طبرستان. آثار متنوّع، امّا ديگر از شيعت اصولى خبرى نيست و بيشتر تاريخى، ادبى و روايى است.

  به طور کلّى بايد گفت که سنّت نگارش مذهبى شيعى، در دو قالب علوم اسلامى و تاريخ از يک طرف و ادبيات منظوم ادامه يافت. عبد الجليل، نخستين کسى است که از ادبيات منظوم شيعى به تفصيل ياد کرده و نشانه‏ هاى آن را به دست داده است.

  در قرن ششم و در قياس با آن، قرن هفتم تا نهم، مى ‏تواند بر اساس داده ‏هاى طبقات أعلام الشيعة مورد بررسى قرار گيرد.

  در آن کتاب، القاب شهرى، نشانه خوبى است از اين که پيش‏رفت يا پس‏رفت تشيّع در نواحى مختلف در ايران و بلاد عربى چه اندازه بوده است. البته اين برداشت که بر اساس کميت القاب شهرى در انتهاى اسامى دانشمندان و نويسندگان شيعى است، ايرادات يا به عبارتى محدوديت ‏هايى هم دارد. برخى از آنها بدين شرح است:

۱. در اين بررسى مختصر از تاريخ شيعه در قرن ششم تا نهم، همچنان تکيه‏ گاه ما در شرح حال علماى شيعه بويژه به ترتيب قرون طبقات أعلام الشيعة است و نياز به کار جديدترى داريم که متأسّفانه انجام نشده است.

۲. تطوّر پيش‏رفت و پس‏رفت تشيّع را در شهرها بر اساس تعداد انتساب عالمان به هر شهرى مرور مى ‏کنيم و نتايجى را به عنوان نتايج احتمالى، امّا نزديک به واقع، عرضه مى ‏کنيم.

۳. بسيارى از سادات به خاندان ‏هاى خود منتسب هستند و در اين ليست نيامده‏ اند، مگر آن که لقب شهرى داشته باشند. شايد عدّه‏ اى ديگر هم چنين باشند؛ امّا به هر حال، معيار ما از ميان کسانى است که انتساب شهرى دارند.

۴. اين اطلاعات، تقريباً با آنچه ما از منابع ديگر مى ‏شناسيم، نزديک است. بنا بر اين در مواردى هم که اطلاعات تاريخى ‏مان اندک است، تا اندازه‏ اى قبول مى ‏کنيم.

۵. گاهى در يک مقطع کوتاه، چند نفر پدر و پسر را از يک روستا يا شهرک مى ‏شناسيم. در اين جا بايد توجّه داشته باشيم که کميت اهميت موارد ديگر را ندارد.

۶. گاه يک شهر، چندين روستاىِ حاشيه ‏اى دارد، مثل راوند براى کاشان. در يک مقطعى در تاريخ شهرت مى ‏يابد و بعد افول مى ‏کند.

۷. هميشه اين اطلاعات، معيار نبايد باشد؛ چون گاه نوشتن يک الفهرست ما را در جريان يک دوره قرار مى ‏دهد، ولى از دوره ‏هاى ديگر غافل مى ‏کند؛ چون کسى چيزى ننوشته است.

۸. قرن ششم، اين امتياز را دارد که ما الفهرست را داريم. در قرون بعد بايد با زحمت بر اساس اطلاعات دست دوم يا آنچه از نسخه ‏ها به دست مى ‏آيد، تکيه کنيم.

(عدد سمت راست تعداد نفرات از علماى شيعه از هر شهرى است)

قرن ششم: حوزه ايرانى

۱۰سبزوارى، ۱۰ورامينى، ۱۱راوندى، ۱۴بيهقى، ۱۴طوسى، ۲۱کاشانى، ۲۸قزوينى (۴ قوسبينى که همان کاسپينى است و از نواحى قزوين يا خودش). ۲۹نيشابورى (يک خانواده تميمى چندين نفرند که سبزوارى و نيشابورى‏اند. گاهى آدم ‏هاى برجسته‏ اى هستند مثل لطف الله‏ بن عطاءالله‏ شجرى نيشابورى که ديوان بزرگى هم داشته و نبايد با لطف الله‏ بن سليمان‏ شاه نيشابورى متوفّاى ۸۱۲ق درآميخته شود). ۳۴قمى (۴ دستجردى از روستاهاى قم) ۴کلينى، ۴۶رازى (رى اين دوره، بزرگ‏ترين نقش را دارد. ۶ دوريستى، ۱ هشتگردى) ۵جاسبى (درست آن جاستى است که در برخى از منابع هم آمده است) آملى، ۵جرجانى، ۶آوى، ۶دوريستى، ۶ساروى، ۷مازندرانى و مامطيرى (نزديک بارفروش بعدى و بابل فعلى) و ۲ هم جيلى، ۱ رويانى، ۷ديلمى، ۷ طبرسى (تفرش عمدتاً در قرن ششم است و بعد از آن ديگر خبر چندانى نيست) ۷طبرى، ۸استرآبادى، ۹اصفهانى، ۲طالقانى، ۳قاينى

قرن ششم: حوزه عربى

کرکى۱۰مسکن (عند نهر دجيلة) ۱۳ بغدادى، ۱۴حلّى (۲ اسدى هم که طبعاً بايد حلّى باشد)۲۰حلبى، ۳بحرانى، ۳طرابلسى، ۵بصرى، ۶کوفى، ۷مشهدى، ۸حائرى

قرن هفتم: حوزه ايرانى

بارفروشى، ۲استرآبادى، ۲راوندى، ۳رازى، ۳آوى، ۳قمى، ۵اصفهانى، ۵قزوينى، ۵نيشابورى، ۶طبرى، ۶طوسى

قرن هفتم: حوزه عربى

۱۳حلبى، ۳۳حلّى، حائرى (خازن‏ ها را هم که معمولاً همين عدد است بايد به آن افزود) ۴عاملى، ۵کوفى، ۷بحرانى، ۸واسطى، ۹بغدادى

قرن هشتم: حوزه ايرانى

۱۱ آوى، ۲اردبيلى، ۲بيهقى، ۲ديلمى، ۲سمنانى، ۳تبريزى، ۳دشتکى (سه شهر اردبيل و تبريز و شيراز، به آرامى آدم ‏هاى شيعه پيدا مى ‏کنند) ۳رازى، ۳کردى (در مجلّد قبل هم چهار تا بود. ۳ موصلى در همين مجلّد) اصولاً کرد زياد مى ‏شود. (اربيلى ‏ها هم کرد هستند) ۳مازندرانى، ۴جرجانى، ۴يزدى (اوّلين بار) ۵استرآبادى طوسى، ۶شيرازى (که يکى حافظ است که مسلّم، شيعه نيست) ۷طبرى، ۷آملى

قرن هشتم: حوزه عربى

۱۵ حلبى (با فشار مماليک هنوز هستند) ۱۵عاملى (ازدياد اين رقم بسيار جالب است. ۲ تا کرکى هم هست براى اوّلين بار. البته قرن ششم هم ۱ کرکى هست که از او با تعبير شيعيّا جلد ياد شده) ۳کوفه، ۳نباطى (جنوب صيدا. نبطيه هم براى اوّلين بار اضافه شده است) ۳۸حلّى (سه مزيدى را هم بايد اضافه کرد.) ۵نيلى (که آن هم نزديک حلّه است) ۷سوراوى (حوالى حلّه) ۴اربلى، ۵بغدادى، ۶بحرانى، ۶حائرى، ۶دمشقى، ۷واسطى

قرن نهم: حوزه ايرانى

دشتکى، ۲گيلانى (اوّلين بار است که ظاهر مى ‏شود) لاهيجى (اوّلين بار است که ظاهر مى ‏شود) ۳سبزوارى، ۴اصفهانى، ۴جرجانى، ۴کاشانى، ۵استرآبادى، ۷قمى(نيشابورى در اين قرن نداريم که البته مانند لطف الله‏ نيشابورى هست؛ امّا آقابزرگ آنها را نمى ‏شناخته است).

قرن نهم: حوزه عربى

حلبى (ديگر خبرى از حلب نيست) ۱واسطى (که نشانگر افت است نسبت به دوره قبل) ۱۰حلّى (اسدى ‏ها را هم مى ‏توان حلّى به شمار آورد که معمولاً در هر قرنى چند نفرى هستند) ۲۲عاملى (از حلّه جلو زده است. بياضى و جبعى را هم بايد به آن افزود). (يا جزينى) (هر کدام اينها گاه روستاهايى هم هست که افرادش منتسب به آن هستند) (مثلاً کاشانى يا ۱ سرابشنوى). (يا ۳ فتحانى که همان کاشانى هستند) ۳جزائرى، ۳قطيفى (۲ کرکى، ۳ کفعمى) ۴جبعى، ۵نيلى (که بايد حلّى حساب کرد) ۶احسائى (قرن قبل دو تا بود) عيناثى، ۷نجفى (اين هم ظاهراً اوّلين بار است. اشاراتى به غروى و مشهدى داشتيم که بسيار اندک بود) ۹بحرانى و اوالى