تاريخ : 1390/11/16
کد مطلب: 73
در جستجوى قبر کلينى

در جستجوى قبر کلينى

در دورانى که در بغداد زندگى مى ‏کردم؛ چه در دوره دانشجويى، در اواخر دهه هشتاد قرن بيستم ميلادى و چه در سال‏ هاى پس از سقوط رژيم بعث صدام ـ که در رسانه‏ ها مشغول به کار بودم، موفق به زيارت مراقد بزرگان و پاکان بسيارى شدم؛ مرقد نواب اربعه، سلمان فارسى، حذيفة بن يمان، صحابى ملقب به صاحب السر، شيخ مفيد، شريفين رضى و مرتضى، خواجه نصيرالدين طوسى، امام محمّد غزالى صاحب کتاب احياء علوم الدين، بشر حافى، شيخ ابو حنيفه و نيز طلايه ‏داران تصوف در بغداد، همچون شيخ معروف کرخى، شيخ جنيد و شبخ عبدالقادر گيلانى. با اين حال، نمى‏ دانستم که شيخ کلينى قبرى در بغداد دارد که زيارتگاه مردم است. اين عدم آگاهى به معناى بى‌ارتباط بودن من با آن شيخ گرانقدر و آثارش نبود، بلکه ارتباط علمى و روشمند من با کتاب الکافى، بويژه اصول الکافى به اوايل دهه هشتاد قرن گذشته ميلادى بر مى‏ گردد. در پى اين آشنايى و دقيقاً پس از مطالعه مقدّمه مرحوم دکتر حسين على محفوظ بر اصول الکافى چنين در ذهنم جا افتاده بود که قبر شيخ کلينى، با گذشت قرن ‏ها، از بين رفته و مانند قبور و آثار بسيارى از بزرگان ديگر فراموش شده است. افزون بر آن، رد دکتر مصطفى جواد بر اين‏که «قبر واقع در نزديکى] پل شهدا[ در شرق بغداد، قبر شيخ کلينى است»، اين تصور را در ذهنم تأييد و تقويت نمود.

اما به نظر مى ‏رسد باورهاى عامه با يافته‏ هاى علمى و ديدگاه ‏هاى محققان فرق دارد. عوام مردم و دوستداران شيعه و سنى آن مرحوم، قبر موجود در مسجد واقع در آصفيه، سمت راست پل شهداى کنونى (از کرخ به رصافه) را قبر آن مرحوم دانسته و پيوسته به زيارت آن مى ‏روند.

با نزديک شدن موعد برگزارى کنگره بين المللى بزرگداشت ثقة الاسلام کلينى از سوى مؤسّسه دار الحديث به مناسبت هزار و صدمين سالگرد وفات وى و نيز به پايان رساندن تصحيح و تحقيق نسخه جديد الکافى، دبير علمى کنگره آقاى مهريزى بنده را از رئوس مطالب مطلع نموده و خواستند تا مقاله‏ اى را در موضوع يکى از محورهاى آن بنويسم. از اين رو، بر آن شدم تا در مقاله ‏اى پژوهشى به بررسى اصل توحيد به عنوان نمونه‌اى براى بيان روش بررسى اصول عقايد در اصول الکافى بپردازم.

وقت زيادى را براى آماده کردن خطوط کلى مقاله صرف نمودم و حتى دست به قلم بردم، اما اشتغالات کارى ‏ام در بغداد مانع از اتمام آن شد. عدم توفيق اتمام مقاله واقعا مايه تأسف اين جانب شد؛ زيرا معتقدم مشارکت علمى در چنين کنگره‏ هايى فرصت ارزنده و شايد غير قابل جبرانى براى هر محققى باشد تا دستاوردى را به ثبت رساند.

با اين حال، تلاش نمودم براى جبران بزرگوارى آقاى مهريزى هر خدمتى که از دستم بر مى ‏آيد، براى کنگره انجام دهم.

در همين حين، سخن از تهيه فيلم کوتاه مستندى درباره قبر شيخ کلينى در بغداد به ميان آمد. تهيه اين فيلم نه تنها فرصت خوبى براى خدمت به شيخ کلينى محسوب مى‏ شد؛ بلکه مى ‏توانست راه ‏گشايى براى توليد برنامه ‏هاى تلويزيونى ماهواره‌اى درباره شهر کهن و اصيل بغداد ـ که ده ‏ها و يا شايد صدها شخصيت و چهره درخشنده تاريخ اسلام و آثار و ميراث و تمدن آنها را در خود دارد ـ باشد.

اولين گام براى اين کار، پرس و جو در مورد مکان و ديدار از مسجد آصفيه و قبر درون آن بود. متأسفانه با وجود تلاش زياد و پرس و جو از افراد متعدد به نتيجه‏ اى نرسيدم. البته اين ناآگاهى را چنين توجيه کردم که کسانى که از آنها پرسيدم، يا به قدرى جوان بودند که با فرهنگ اين گونه اماکن آشنايى نداشتند و يا پيرانى بودند که در دوره ترس و هراس از نظام سرنگون شده بعث ـ که دشمن دين و شخصيت‏ ها و نمادهاى دينى بود ـ مى ‏زيستند و از اين رو، آگاهى از چنين اماکنى نداشتند.

از قضا در جريان فعاليت‏ هاى کارى، با دکتر محمّد عليوى شمرى رئيس دانشکده ادبيات و نيز سرپرست مراقد و بارگاه ‏هاى شيعيان در عراق ملاقاتى داشتم که طى آن، اشاره وى به وجود بيش از يک ‏هزار و ششصد زيارت‏گاه شخصيت ‏هاى بزرگ از قبيل صحابه، تابعان، علما، ابرار و صالحان آرميده در خاک عراق در فهرست مرکز تحت سرپرستى ايشان، موجب شگفتى من شد. از قبر شيخ کلينى جويا شدم. ايشان، در پاسخ، بى‏ درنگ از مسجد آصفيه واقع در سمت راست پل شهدا (از طرف کرخ به رصافه)، مجاور مدرسه نظاميه و مستنصريه قديم و در کنار بناهاى تاريخى ديگر آن ناحيه نام برد. براى تهيه فيلم مستند تلويزيونى نيم ساعتىِ قابل ارائه به کنگره و قابل پخش از شبکه ماهواره‏اى «آفاق» برنامه ‏ريزى کردم.

طرح کلى و اوليه ‏اى شامل موارد زير آماده نمودم:

۱. فيلم و عکس از مسجد آصفيه و قبر شيخ کلينى،

۲. فيلم و عکس از کل منطقه؛ چرا که اين منطقه شامل بناهاى تاريخى و فرهنگى مهمى است؛ مثل مدرسه نظاميه، مدرسه مستنصريه و چند مسجد تاريخى ديگر. در همان حوالى نيز خيابان المتنبى قرار دارد که سرچشمه فعاليت‏ هاى فرهنگى در بغداد است. به علاوه، قبر نايب چهارم محمّد بن على سمرى، موزه بغداد، پل شهدا و بازار «سراى» همگى در همان اطراف واقع است. بدين ترتيب، مجموعه ‏اى گرانبها از عکس و فيلم از منطقه‌اى که اتفاقاً مرکز شهر بغداد و يکى از مراکز پر جنب و جوش شهر و مالامال از آثار تاريخى است، به دست مى‏ آمد.

۳. مصاحبه با چهره‏ هاى علمى، دينى و آکادمى با موضوع شيخ کلينى و الکافى؛

۴. تهيه متن فيلم براى پيوند تصاوير به يکديگر.

يکى از بهترين تصويربرداران شبکه ماهواره ‏اى آفاق «به‏نام حسنين الزيرجادى» را انتخاب کرده و به همراه گروه به سمت مکان راه افتاديم.

وقتى به مکان مورد نظر رسيديم، آنچه مرا در شگفت نمود، اين بود که با وجود بارها عبور از اين مکان، متوجه آن نشده بودم. ماشين را در کنارى متوقف کرديم. بر سردر مسجد تابلويى قرار داشت که روى آن نام مسجد با خطى درشت نوشته شده بود؛ اما بر روى ديوار تابلوى ديگرى بود؛ با اين عبارت: «قبر حارث بن اسد محاسبی!» از اين تناقض به حيرت آمدم. اينجا مسجد آصفيه است؛ جايى که قبر کلينى بايد باشد. ولى اين تابلو از قبر صوفى معروف حارث بن اسد محاسبى خبر مى‌دهد. اشکال از کجاست؟ لحظاتى در برابر در مسجد ـ که بسته بود ـ درنگ نمودم و سعى کردم اطلاعاتى را در مورد حارث ابن اسد محاسبى (۲۴۳-۱۶۵ق) از حافظه خود بازيابى کنم. اولين بارى که درباره او شنيدم، سال ۱۴۱۲ق، طى ديدارى با دکتر حسين قوتلى نويسنده لبنانى و مدير مسئول نشريه الفکر الاسلامى و نيز نويسنده کتاب التصوف العقلى فى الاسلام بود. در آن گفتگو از وى پرسيدم که چرا نظام تصوف را ـ که بر مبناى تزکيه نفس و مکاشفه است ـ در کنار و همراه نظام عقل که بر مبناى نظام قياس و برهان است ـ آورده است. او در پاسخ، اين نظريه را برگرفته از نظريه قرآنى محاسبى معرفى نموده و در شرح آن افزود:

   در اين کتاب، ارتباط بين تصوف و عقل را با رويکرد انديشه قرآنى حارث بن اسد محاسبى ـ که در ده سال اخير موضوع اهتمام من بوده است ـ بررسى کرده‌ام. اين رويکرد، در واقع، از آن حارث بن محاسبى، متولد بغداد (۱۶۵ ـ ۲۴۳ق) است. از نگاه او، عقل عبارت از عقل اسلامى است و نه عقل منهاى اسلام. از نظر او، عقل کانتى يعنى عقل نظرى يا عقل خالص دکارت فرانسوى، عقل نيست. عقل از ديدگاه حارث بن اسد محاسبى عقل غريزى است و او اولين کسى است که عقل را مانند خوردن و جنس در حيوان، غريزه‏اى دانسته که خداوند با ارزانى داشتن آن به انسان او را نسبت به ساير مخلوقات برترى داده است. محاسبى در کتاب دست نويسى که به همت اين بنده منتشر شد، مى ‏نويسد: «عقل يعنى درک خدا؛ عقل يعنى درک کتاب خدا، درک قرآن، درک کلام خدا در قرآن و اطاعت از اوامر و پرهيز از نواهى او».

اين در حالى است که گذشته از سخنان قوتلى ـ که از فقر معرفتى نسبت به روايات نبوى و علوى حکايت دارد ـ دو قرن پيش از محاسبى در روايتى از امير مؤمنان على عليه ‏السلام آمده است:

العقل عقلان؛ عقل غريزة و عقل تطبع او اکتساب؛ عقل بر دو قسم است: عقل غريزى و عقل اکتسابى.

و اين سواى احاديث ديگرى است که در خصوص عقل در بخش اول کتاب اصول الکافى، تحت عنوان «کتاب عقل و جهل» آمده است. به خاطر آوردم که در آن موقع چقدر از سخنان قوتلى در مورد محاسبى لذت بردم، بويژه بعد از آن‏که قوتلى اظهار داشت که به دو کتاب دست نويس از محاسبى تحت عنوان عقل و ديگرى تحت عنوان فهم القرآن دست يافته و آنها را پس از تحقيق و تصحيح در يک مجلد به نام العقل و فهم القرآن به چاپ رسانده است.

گذشت نزديک به دو دهه از ديدار با قوتلى و دنبال نکردن هيچ يک از آثار محاسبى باعث شد او را فراموش کنم.

حتى اگر جلوى من نامى از او برده مى ‏شد، وى را يکى از بزرگان اهل شام در قرن ششم يا هفتم هجرى مى ‏انگاشتم. اما پس از اندکى تأمل در برابر مسجد آصفيه اطلاعاتم درباره محاسبى بازيابى شد.

بارى! به سمت در آهنى مسجد ـ که از داخل قفل بود ـ حرکت کردم و از ميان ميله‏ هاى در، يکى از دو نگهبان جوان مسجد را ـ که لباس رسمى پليس به تن داشت ـ صدا زدم. به او توضيح دادم که براى تهيه فيلمى مستند قصد تصويربردارى از مسجد داريم. با روى باز از ما استقبال کرد و پس از جويا شدن نام شبکه، پرسيد که آيا نامه موافقت رسمى از سازمان اوقاف سنى داريم. وقتى جواب منفى شنيد، با ادب از دادن اجازه تصويربردارى عذرخواهى نمود و عدم حضور امام جماعت و متولى مسجد را مزيد بر علت عنوان کرد. با اين حال، از او خواستم در را بگشايد تا گردشى در مسجد داشته، امکانات و شرايط مسجد را براى تصويربرداى از نزديک بررسى کنيم. نگهبان جوان از من قول گرفت که تصويربردارى نکنم و چون پذيرفتم، همراه گروه تصويربرداران وارد شديم و به تماشاى اطراف پرداختيم و همزمان با همکاران درباره شرايط و ظرفيت‏ هاى تصويربردارى مکان بحث کرديم.

معمارى و بناى مسجد به روش ميراث قديم بغدادى است. در سمت جنوب آن مناره بلندى با پله قرار داشت که امکان تصويربردارى و تهيه عکس از مکان و منظره اطراف و کلاً بغداد را فراهم مى ‏کرد. پس از گشت و گذار در حياط خارجى و نمازخانه مسجد، مشغول جستجوى قبر منسوب به محاسبى يا کلينى شدم؛ اما آن را نيافتم. ناچار شدم از نگهبان سؤال کنم. گفتم: «برخى معتقدند که قبر شيخ کلينى در اين مسجد قرار دارد. پس چرا آن را نمى ‏يابم؟!»

نگهبان پاسخ داد که بله در اين مسجد مزارى است که البته از آن محاسبى است، نه کلينى. اين را گفت و خواست تا لحظاتى منتظر بمانم و خود به سمت اتاقى در گوشه مسجد رفت. وقتى بازگشت، کتابى چاپ قرن گذشته درباره زيارتگاه ‏ها و آرامگاه اوليا در بغداد در درست داشت. کتاب را به من داده و بخش مربوط به مسجد آصفيه را نشانم داد تا بخوانم. کتاب را ورق زدم. مطالب جالبى داشت. در بخش مربوط به مسجد آصفيه، متونى از منابع مختلف نقل شده بود که تأکيد مى ‏کرد قبر موجود در مسجد، قبر کلينى نيست و وجود قبر کلينى در اين مسجد شايعه‌اى بيش نيست. در حالى که به سخنان جوان نگهبان گوش مى ‏دادم و کتاب را ورق مى‏ زدم، چشمم بيهوده در جستجوى مرقد مورد نظر بود. در آخر پرسيدم: «پس اين قبر کجاست؟». جوان به سمت درى قفل شده اشاره کرد و گفت که قبر در آن اتاق است. سپس مختصرى درباره زيبايى مکان و رسيدگى‌هايى که به آن شده است، توضيح داد که بر اشتياق من افزود. از وى خواستم در را باز کند تا قبر را از نزديک ببينم. عذرخواهى نمود و گفت که کليد در دست امام جماعت مسجد است. پرسيدم که بهترين راه براى تصويربردارى از مسجد به صورت رسمى و قانونى و بى‌دردسر چيست. گفت که بايد از سازمان اوقاف سنى، واقع در منطقه «سبعة ابکار» اعظميه نامه بگيريم. تشکر نموده و اظهار اميدوارى کردم که دفعه بعد با نامه سازمان اوقاف سنى بيايم. پس از خروج از مسجد، از خيابان رد شدم و به سمت بازار «سراى» و خيابان «المتنبى» رفتم. از زمان وقوع انفجار ويرانگر در اين خيابان؛ يعنى بيش از يک سال آن را نديده بودم؛ حتى پس از افتتاح خيابان توسط نخست وزير عراق آقاى نورى مالکى پس از بازسازى. بناى بازسازى شده خيابان «المتنبى» يا همان «شارع المکتبات» ـ که ضمن حفظ ميراث معمارى سنتى از روش معمارى مدرن در بازسازى آن استفاده شده بود ـ به نظرم بسيار  زيبا و ستودنى آمد.

از بازار کتاب خارج شدم، اما نه با دست خالى، بلکه با دستى پر از کتاب؛ شامل نسخه ‏اى از الفتوحات المکية محى الدين بن عربى (م ۶۳۸ق) چاپ «دار احياء التراث العربى» ـ که از حروف‏چينى جديد آن خوشم آمد ـ ، يک دوره احياء علوم الدين ابى حامد غزالى (م ۵۰۵ق) که علاوه بر حروف‏چينى و صفحه‏ آرايى زيبا قيمت ارزان آن ـ که علتش را نفهميدم ـ مرا واداشت آن را بخرم؛ نيز از کتاب‏ هاى معاصر، کتابى نوشته نويسنده ‏اى مصرى يا مغربى ـ به خاطر ندارم ـ در مورد پلوراليزم از ديدگاه فيلسوف انگليسى «جان هيک» و مرورى بر زندگى، افکار و آثار او خريدم.

پس از بازگشت، از مدير ارتباطات شبکه آفاق خواستم تا اقدامات لازم را براى گرفتن نامه موافقت از سازمان اوقاف سنى انجام دهد و خود نامه ‏اى را بدين منظور تنظيم نمودم.

ماجراى گرفتن نامه موافقت از مسئولان سازمان اوقاف سنى هم از طريق تلفن و هم مراجعه مستقيم به سازمان پيگيرى شد. پس از چندين بار مراجعه و پيگيرى ‏هاى تلفنى بخش ارتباطات شبکه آفاق به مدت بيش از دو هفته، مسئولان سازمان، به بهانه تعميرات در مسجد آصفيه، از دادن نامه موافقت خوددارى کردند. اين در حالى بود که هنگام ديدار ما از مسجد، خبرى از تعميرات و ساخت و ساز نبود. بيم آن دارم که مسأله به مذهب و فرهنگ حذف در عراق برگردد. اگر صحت گمانم ثابت شود، تصميم دارم با شيخ عبد الغفور سامرائى رئيس سازمان وقف سنى شکايت برده، به او اطلاع دهم ماجرايى که اميد داشتم به تهيه فيلمى  مستند از مسجد آصفيه و قبر داخل آن منتهى شود و سهمى در گشودن درِ گنج‏ هاى ميراث بغداد به روى شبکه‏ هاى ماهواره ‏اى ايفا کند، به نامه رد از سوى سازمان اوقاف سنى به بهانه تعميرات منتهى شد!