تاريخ : 1389/10/28
کد مطلب: 5
مصاحبه با آية الله‏ العظمى ناصر مکارم شيرازى*

مصاحبه با آية الله‏ العظمى ناصر مکارم شيرازى*

ويژگى ‏هاى کلينى و کتاب «الکافى» را بيان کنيد.
بسم الله‏ الرّحمن الرّحيم. برنامه ‏اى را که دنبال مى ‏کنيد، بسيار مهم است. درباره شخصيتى که از افتخارات شيعه و از افتخارات اسلام است. ايشان محدّثى کم ‏نظير و در بعضى از جهات، بى ‏نظير است.
  مرحوم کلينى، ويژگى ‏هاى بسيارى داشت. يکى از آنها اين است که او در احاديث، بسيار دقّت داشته است. لذا وقتى روايات او معارض روايات ديگران شود، جمعى معتقدند: دقّت کلينى ايجاب مى‏ کند که عند التعارض، نسخه «الکافى» انتخاب شود.
  يکى ديگر از ويژگى ‏هاى ايشان، اين است که اين کتاب را خيلى با حوصله و در مدّت زمانى طولانى نوشته است. از ويژگى ‏هاى ديگر منحصر به فرد او، اين است که در عصر غيبت صغرا مى ‏زيسته؛ يعنى نوّاب اربعه (عثمان بن سعيد، محمّد بن عثمان، حسين بن روح و على بن محمّد سمرى) را درک کرده است. وفات ايشان را ۳۲۸ ق، نوشته ‏اند، در حالى که وفات على بن محمّد (آخرين نائب) ۳۲۹ ق است.
  گروهى عقيده دارند که بسيار بعيد است کلينى، با اين که در آن زمان زندگى مى ‏کرده، در تنظيم اين احاديث، هيچ ارتباطى با آن ناحيه مقدسه نداشته است. کسى که تا حدّى، در به رويش باز است و به وسيله سُفرا، مى ‏تواند ارتباطى با امام زمان عليه ‏السلام داشته باشد، آيا مى ‏توان باور کرد که هيچ گونه رابطه ‏اى در کار نبوده است؟ اين نظر (عدم ارتباط) بسيار ضعيف است. لذا اين احتمال، يک بهاى مضاعفى بر کتاب «الکافى» داده است.
  ايشان مقدّمه ‏اى تقريباً هفت _ هشت صفحه ‏اى براى کتابش نوشته، که آن را اجمالاً پيش از اين، ديده بودم؛ ولى اخيراً از اوّل تا آخرش را مطالعه کردم. اين مقدمه، خيلى حساب شده است؛ نشان از علوّ فکر و احاطه ايشان بر مسائل و احساس نياز به چنين کتابى در آن عصر دارد. اين مقدمه، اديبانه و پر معناست و پيشنهاد مى ‏کنم که به دقّت، تجزيه و تحليل شود؛ چرا که مى ‏توان چيزهاى تازه‏ اى از آن استخراج کرد. نديدم کسى دنبال آن برود؛ شايد شما انجام داده باشيد!

حجة الإسلام والمسلمين رحمان ستايش: مرحوم ميرداماد، در کتاب «الرواشح السماوية» و همچنين ملاصالح مازندرانى، مقدمه «الکافى» را شرح داده ‏اند؛ ولى به فارسى سليس نيست.
بله، ولى مى ‏شود مسائل جديد تاريخى و اعتقادى از آن استخراج کرد و مى ‏طلبد که پژوهش کنند و با ديدن شرح ملاّ صالح و ميرداماد، مقاله خوبى ارائه دهند.
  از ويژگى ‏هاى ديگر کلينى، اين است که به «اسناد» خيلى اهميت مى ‏دهد، در حالى که بعضى از بزرگان، اسناد را حذف مى ‏کردند. مثلاً «تحف العقول»، کتابى است با روايات بسيار جالب و جاذب؛ امّا تمام اسناد آن حذف شده است؛ ولى کلينى، اسناد را چه متعدّد و چه واحد، با دقت آورده است و البته روايت، اگر سند داشته باشند، اعتبار ديگرى پيدا مى ‏کنند.
  از ديگر امتيازات ايشان، کثرت اساتيد است. کلينى، ۳۶ استاد  و کمتر از آن، شاگرد داشته است. به خوبى روشن است، کسى که به اين همه استاد دسترسى داشته، پيداست که مى ‏تواند کتاب پربارى را ارائه بدهد.
  امتياز ديگر «الکافى»، اين است که شروح خوب و زيادى بر آن نوشته شده است؛ دوازده شرحش، معروف و مشهور است که احتمالاً بيش از اينها هم نوشته شده است. شرح بخشى از «الکافى» هم شايد بيش از اينها باشد که نشان مى ‏دهد بزرگان، اهمّيت ويژه ‏اى براى «الکافى» قائل بوده ‏اند. شما گفتيد که از هفتاد نسخه کهن، استفاده شده است. اين مطلب، خود، دليل ديگرى است که «الکافى»، هميشه مورد توجّه بوده است. کمتر کتابى يافت می ‏شود که ما بتوانيم اين تعداد نسخه در موردش به دست آوريم.
  ويژگى مهم ديگرى هست که پيش از اين، به آن توجّه داشتم؛ ولى اخيراً حديث امام کاظم عليه ‏السلام را خطاب به هشام بن حکم در کتاب العقل و الجهل «الکافى»، فراز به فراز بحث کرده ‏ايم _ که اگر آن را جمع کنيم، کتاب خوبى مى ‏شود _، به اين فکر فرو رفتم که چرا «الکافى» از کتاب عقل و جهل شروع شده است؟ چرا از توحيد يا امامت، شروع نشده است؟
  مرحوم کلينى، کتابش را از عقل و عقلانيت شروع کرده تا در برابر گروهى بايستد که حجيت عقل را باطل مى ‏دانستند و مى ‏گفتند: عقل را به احکام راهى نيست. جالب اين که بعضى از محدّثان اخبارى متأخّر هم حجّيت عقل را منکر شده ‏اند؛ امّا کلينى، ۱۱۰۰ سال قبل، پايه ‏هاى حجّيت عقل را محکم کرده و اين، نشانه بيدارى اين مرد بزرگ است.
  نکته ‏اى که در اين جا نبايد از آن غفلت کرد، اين است که «الکافى» مثل «صحيح البخارى» و «صحيح مسلم» يا ديگر صحاح نيست که همه احاديثش را صحيح بدانيم. گاهى مخالفان، به حديثى از «الکافى استناد» مى ‏کنند و احاديث ديگر را ناديده مى ‏گيرند. من در جواب مى ‏گويم: ما در کنار «الکافى»، کتاب ‏هاى رجال و درايه داريم. کلينى که اسناد را ذکر مى ‏کند، معنايش اين است که من نمى ‏گويم همه اين احاديث، صحيح ‏اند.
  اسناد را ببينيد، هر چه پذيرفتيد، قبول، هر چه نپذيرفتيد، بماند. بنابر اين، کسى نبايد توقّع داشته باشد که تمام احاديث «الکافى»، صحيح باشند. يکى از برادران اهل سنّت در سفرى در مدينه گفت: شما يک کتابى بنويسيد که صحيح باشد، مثل صحيح ما (مسلم و بخارى). گفتم: من اگر بنويسم، با اجتهاد خودم اسناد را بررسى مى ‏کنم. ممکن است کسى بگويد که اين اسناد، مورد قبول نيست. ما مثل شما چنين کتابى نداريم که چشم و گوش بسته بگوييم هر چه فلان کتاب بگويد، صحيح است. برنامه ما از اوّل، اين نبوده و الآن هم نيست.
  شيخ حرّ عاملى، بيست سال براى نوشتن کتاب «وسائل الشيعة»، زحمت مى ‏کشد و آخرش هم شروع مى ‏کند يک رجال فشرده ‏اى از راويان صحيح و غير صحيح و ... مى ‏نويسد. اين، دليل بر اين است که رجال اين کتاب بايد مورد بررسى قرار گيرد. اگر ما درباره «الکافى»، اين همه تجليل مى ‏کنيم، معتقديم که مثل «صحيح البخارى» و «صحيح مسلم»، از نظر اعتقاد آنها به اين کتاب ‏ها نيست. ما اعتقاد آنها را هم درست نمى ‏دانيم. در صحيحين، مسائلى هست که هيچ عقلى نمى ‏تواند آن را باور کند؛ ولى آنها جمع ‏آورى کرده ‏اند. اين، نکته ‏اى ضرورى است که بايد مورد توجّه قرار گيرد.
  از ويژگى ‏هاى ديگر «الکافى»، اين است که ايشان به معارضات مشکل و غير معتبر، اهمّيتى نمى ‏دادند و نقل نمى ‏کردند که حجم کتاب را پر کند، مثل معارضاتى که با اصول مذهب سازگار نيست؛ متشابهاتى است که در مقابل محکمات، تاب و توان مقاومت ندارند. اينها را در بعضى از کتب، نقل کرده ‏اند و حق هم همين است؛ ولى عرضه محکم بر متشابه و عرضه احاديث بر کتاب الله‏، لازم است. با استناد به روايات معروف، تعارض اينها را بايد به کتاب الله‏ عرضه کنيم، بعد موافق عامه، موافق مشهور و امثال اينها را از احکام تعارض حديث، انجام دهيم. اينها ويژگى ‏هايى است که مرحوم کلينى در «الکافى» به آن توجه داشته است و اگر همه اينها را فهرست کنيم، مقدار قابل ملاحظه‏ اى مى ‏شود.

حجة الإسلام والمسلمين مهريزى: به نظر حضرت عالى، اکنون اگر بنا باشد در مورد «الکافى» چه از نظر شرح، چه از نظر منهج ‏ها، چه از نظر متنى و سندى، کارى صورت گيرد، چه مواردى، اهميت بيشترى دارند؟
يکى از کارهايى که مى ‏شود انجام داد، گلچينى از «الکافى» است. اين کتاب به اين مفصّلى براى علما قابل مطالعه است؛ امّا مناسب است توده ‏هاى مردم هم از اين کتاب، استفاده بيشترى کنند. احاديث نابى را از کتاب عقل و جهل، کتاب حجّت، کتاب توحيد و ... انتخاب کنند و در يک جلد با ترجمه خوب فارسى، عرضه شود. اين که آمدند و همه «الکافى» را با ترجمه فارسى منتشر کرده ‏اند، تصوّر نمى ‏کنم همه آن براى توده غير اهل علم، قابل فهم باشد! امّا اگر اين احاديث، با سليقه خوبى گلچين شوند و با ترجمه عالى، حتّى به زبان ‏هاى مختلف عرضه شود، براى آنها قابل فهم و استفاده مى ‏گردد. مثل مباحث اخلاقى که در جلد دوم «الکافى» آمده است، که اگر از هر فصلش يک روايت گلچين شود، چيز جالبى مى ‏شود. اگر من توفيق پيدا کنم، چند نفر را به اين کار، تشويق مى‏ کنم. شما هم اگر مى ‏توانيد اين کار را بکنيد، خوب است.

حجة الاسلام والمسلمين مهريزى: اگر شما اشراف داشته باشيد، خوب است. ما تاکنون مجموعه «گزيده متون حديثى» از سه کتاب «تحف العقول»، «غرر الحکم» و «شهاب الأخبار» را در قطع رقعى و در حدود ۱۵۰ صفحه، مثل گزيده متون فارسى در دانشگاه ‏ها، منتشر کرده ‏ايم که از آنها خيلى هم استقبال شده است. در مورد «الکافى» مى ‏توان در چند جلد آماده کرد. مثلاً گزيده بخش اخلاق، بخش اعتقادات، روضه يا حتى تلفيقى از فروع مثل خوراکى‏ ها، آشاميدنى‏ ها، احکام مسافر، يا موضوعاتى که مى ‏تواند براى مردم، مفيد باشد.
اين، کار بسيار خوبى است. به عقيده من، از کارهايى که مى ‏توان «الکافى» را در سطح عموم مردم، وارد کرد، همين ترجمه ‏هاى روان است.

حجة الاسلام والمسلمين رحمان ستايش: با توجّه به نکته ‏اى که در مورد عدم صحّت تمام آنچه که در «الکافى» است فرموديد، اين سؤالْ مطرح شده که با توجّه به مقدّمه «الکافى»، آيا درست است که بگوييم ما به تمام آنچه که در «الکافى» است، از آموزه ‏هاى کلّى گرفته، تا عناوين اخلاقى و آنچه که به عنوان نماد تشيّع هست، پايبند هستيم؟
بله! ما مى ‏گوييم به اين کلّيات و عناوين، پايبند هستيم و اين مذهب ماست.

حجة الاسلام والمسلمين رحمان ستايش: با آن اشاره‏ اى که در ابتداى صحبت داشتيد، سؤالم اين است که بين متون اربعه ـ که منابع مهم روايى ما هستند و جوامع متأخّر هم از آنها بيشتراستفاده کرده ‏اند ـ ، چه نقش خاصى را براى «الکافى» در فقاهت و اجتهاد قائل هستيد؟ يعنى اگر در عمل، بين کتب اربعه و همچنين «الکافى» و ديگر کتب، نسبت‏ بندى کنيد، چه نقشى را براى «الکافى» قائل هستيد؟
ما «الکافى» را اَدق، اَمتن و اَضبط مى ‏دانيم، مخصوصاً با توجه به آنچه که عرض کردم. اين کتاب در زمان خاصى تأليف يافته که به امام زمان عليه ‏السلام دسترسى بوده و اين باعث مى ‏شود که هنگام تعارض ‏ها به «الکافى»، بيشتر اهمّيت بدهيم.

حجة الاسلام والمسلمين رحيميان: اين که بعضى معتقدند در تعارض، «الکافى» مقدّم است، يعنى چه؟
تعارض چى؟ بله، در تعارضِ نُسَخ، مقدّم است.

حجة الاسلام والمسلمين رحمان ستايش: درباره ويژگى عصرى که کلينى در آن مى ‏زيسته، يک سؤال پيش مى ‏آيد و آن اين که در تاريخ، ثبت شده که حسين بن روح، کتابى داشته به نام کتاب «التأديب» و اين کتاب را براى قمى ‏ها مى ‏فرستد. قمى ‏ها اين کتاب را ارزيابى مى ‏کنند و به آن، اشکال‏ هايى مى‏ گيرند و بر مى ‏گردانند.۱ آيا اين نکته، نشان نمى ‏دهد که نوّاب، اصلاً بناى براين نداشتند که بر مطالب علمى و نگاشته ‏هاى ديگران، نظارت مستقيم داشته باشند؟
ما نمى ‏گوييم نظارت مستقيم. روايتى از ناحيه مقدّسه درباره ذکرى که بعد از سجده دوم (وقتى بلند مى ‏شويم) داريم که بحول الله‏ و قوّته بگوييم يا تکبير بگوييم. اهل سنّت، تکبير مى ‏گويند؛ ولى امام بيان نمى ‏کند که کدام يک درست است. ايشان مى ‏فرمايد: دو روايت در اين باره وارد شده است. مفاد روايت ناحيه مقدّسه، اين است که مجازيم به هر کدامشان عمل کنيم. اين نشان مى ‏دهد که در آن زمان، مى‏ خواستند يک قواعد کلى بدهند که براى زمان غيبت کبرا، نافع باشد.
  بنابراين، ما نمى ‏توانيم بگوييم که تمام اين روايات، عرضه شده ‏اند؛ هيچ کس هم نمى ‏تواند چنين ادّعايى کند؛ ولى نمى ‏تواند انکار کند که هيچ رابطه ‏اى نبوده است.

حجة الاسلام والمسلمين رحيميان: هيچ عين و اثرى از نقل روايت از نوّاب اربعه در کتاب «الکافى» وجود ندارد. چرا اين گونه بوده؟
بله! چه بسا به خاطر رعايت تقيّه بوده که اگر ايشان فاش مى ‏کرده، اين کتاب به دست اشخاص مختلفى مى ‏افتاده و دردسرهايى ايجاد مى ‏شده است. بايد توجّه داشت که کلينى هم در شرايط خاصى زندگى مى‏ کرده است.

حجة الاسلام والمسلمين رحمان ستايش: آيا به جهت عدم شأنيت علمى وسيع براى اکثرنوّاب و صرفاً نيابت در امور دنيوى نبوده است؟
الآن در آن امر مشهور، نمى ‏توانيم خدشه وارد کنيم؛ بايد آن مشهور را بگيريم و بر اساس آن عمل کنيم.

حجة الاسلام والمسلمين مهريزى: در تصحيح و احياى «الکافى»، مواردى که خلاف اصول و باورهاى عمومى هست، در پاورقى اشاره مى ‏کنيم و به مصادر مهم ‏ترى ارجاع مى ‏دهيم، مثل بحث تحريف يا روايت ائمّه بيش از دوازده نفر. به نظر شما درست است؟
خوب است و هيچ اشکالى ندارد.

حجة الاسلام والمسلمين مهريزى: نکته‏ اى که درباره آوردن اسناد فرموديد، به معناى اين است که خود کلينى، همه را آورده است؟
بله! اگر مقصود کلينى، اين است که به تشخيص من عمل کنيد، ذکر اسناد از ناحيه ايشان براى چيست؟

حجة الاسلام و المسلمين رحمان ستايش: آيا نقد احاديث «الکافى»، مجاز است يا خير؟
نکته اين است که مشابه بعضى از اين روايات، در کتب اهل سنّت هم هست.

حجة الاسلام و المسلمين مهريزى: راه کار نقد اين گونه احاديث چيست؟
به هر حال، ما کلينى را با تمام عظمت، معصوم نمى ‏دانيم و نقد آثار او را مشکل نمى ‏دانيم. مرحوم علاّمه مجلسى، يک کار متضادى در ظاهر انجام داده است. «بحارالأنوار» را به آن گستردگى نوشته است؛ امّا وقتى مى ‏رسد به «مرآت العقول»، حدود هفتاد درصد روايات را زير سؤال مى ‏برد. در «مرآت العقول»، در ارتباط با «الکافى»، مو شکافى مى ‏کند و متّه به خشخاش مى‏ گذارد، حتّى بيش از آنچه ما قبول داريم، ايشان قائل مى ‏شود. اينها در مقام بسط، آن چنان بوده ‏اند و در مقام قبض، اين چنين. هر کجا مطابق با برنامه ‏اى که داشته ‏اند، عمل کرده ‏اند، و لا يشغلهم هذا الشأن عن هذا الشأن.

حجة الاسلام و المسلمين رحمان ستايش: مسئله روايات تحريف قرآن، يکى از مسائل مهم است. نظر شما درباره اين روايات چيست؟
در مورد روايات تحريف، در کتاب «أنوار الأصول»، مفصلاً و در «تفسير نمونه»، به صورت فشرده، بحث کرده ‏ام.
  درباره روايات «الکافى»، دقيقاً نمى ‏توانم بگويم، مگر اين که آن را جداگانه ببينم؛ ولى بسيارى از روايات تحريف، به دو چيز بازگشت مى ‏کنند. يکى تفسير امام درمورد آيه ۶۷ سوره مائده است که «بلّغ ما انزل إليک فى علىٍ» است که در واقع، اين مِثل آن است که ما وسط عبارت، پرانتز مى ‏گذاريم. اينها تصوّر کردند که «فى علىٍ» بوده و حذف شده است. ديگرى، بيان مصداق «اهل الذکر» در آيه «فسئلوا اهل الذکر» است که آمده است: آل محمد. ما «اهل الذکر» را محدود نمى ‏دانيم؛ ولى مصداق اتمّ آن را ائمّه اهل بيت عليهم ‏السلام مى ‏دانيم.
  بين تفسيرها و بيان مصاديق و اصل متون قرآنيه، اشتباه شده و تصوّر کردند که اين، تحريف است.

حجة الاسلام و المسلمين مهريزى: يک مورد، اين است که عدد هفده هزار را ذکر مى ‏کند که قابل اين توجيهات نيست؛ ولى بعضى ‏ها را مى ‏شود به حساب تفسير يا مصداق يا وضع گذاشت که البته چهار روايت بيشتر نيست.
بعضى از روايات است که واقعاً يقين به مجعول بودنش داريم، مثل آن روايت معروفى که در آيه سوم سوره نساء: «
وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَى فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ذَلِكَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ» مى ‏گويد: «سقط ما بينهما اکثر من ثلث القرآن»، معناى آن، اين است که قرآن که الآن سى جزء است، بيش از چهل جزء بوده است. ده جزء، کجا رفته است؟ قرآنى که شب و روز مى ‏خواندند، قرآنى که همه حفظ مى ‏کردند، قرآنى که در نمازها مکرّر مى ‏خواندند، قرآنى که در ماه رمضان، چند بار ختم مى ‏کردند. اين کتابى که هيچ مدافع و صاحبى ندارد، نمى ‏شود يک سوم آن حذف شود و هيچ کس باخبر نشود.
  ما يقين داريم که امثال اين رواياتْ مجعول ‏اند و دست‏ هاى دشمنان، در کار است. بعضى از اين گونه روايات، اگر چه در «الکافى» هم فرضاً باشد (که نيست)، بايد به مجعول بودن آن اعتراف کرد. روايات تحريف قرآن، بعضى ‏هايش اشتباه تفسير يا مصاديق است و بعضى ‏هايش قطعاً باطل است. روايات تحريف را مى ‏شود به نوعى درجه ‏بندى کرد که ما در «أنوار الاُصول» انجام داده ‏ايم.
  اميدوارم موفّق و مؤيّد باشيد. إن شاء الله‏!

------------------------------
*.  اين مصاحبه، توسّط حجج اسلام، آقايان: مهدى مهريزى، محمّد حسين درايتى، محمّد کاظم رحمان ستايش، سيّد مجتبى صحفى، محمدمهدى معراجى و حسين رحيميان، انجام شده است.

۱.فکتبوا اليه: إنه کلّه صحيحٌ و ما فيه شى‏ء يخالف إلاّ قوله فى الصاع فى الفطرة نصف صاع من طعام و الطعام عندنا مثل الشعير من کل واحد صاع الغيبة، طوسى، ص ۳۹۰، ش ۳۵۷.