تاريخ : 1389/10/28
کد مطلب: 6
مصاحبه با آية الله‏ العظمى لطف الله‏ صافى گلپايگانى*

مصاحبه با آية الله‏ العظمى لطف الله‏ صافى گلپايگانى*

جايگاه تاريخ حديثى مرحوم کلينى و کتاب «الکافى» چگونه است؟
بسم الله‏ الرحمن الرحيم و الحمد لله‏ ربّ العالمين و الصلاة و السلام على سيّدنا محمّد و أهل بيته الطاهرين، سيّما بقية الله‏ فى الأرضين و لعنة الله‏ على اعدائهم اجمعين إلى يوم الدين.
  اهميت حديث، روات و محدّثان بزرگى که حافظ حديث و علوم حديث بوده ‏اند و هستند، نياز به بيان و توضيح نيست و در اين مسئله، هر چه بيشتر تأکيد و تحقيق شود و روات و بزرگان حديث، معرّفى شوند و زندگى و خصوصيات آنها بيشتر روشن گردد، براى استحکام دين، مؤّثر است. هر چه ما در ارتباط با اين مسائل، بيشتر کار کنيم، بر اطلاعات و علم خودمان افزوده و حقايق واقعاً مهمّى براى انسان کشف مى ‏شود؛ چون هر چه بخواهيم، در همين احاديث است: همه علوم اسلامى، اصول دين، فروع دين، الهيات، و ....
  هرچه به دين اسلام مربوط مى ‏شود، در همين احاديث است که به وسيله محدّثان، در اختيار ما قرار گرفته ‏اند. از اين جهت، ما هر چه در اين زمينه اهتمام کنيم، باز هم حقّ مطلب ادا نمى ‏شود؛ ولى تقدير از اين بزرگان و تعظيم مقام اينها ـ که خدمات بزرگى، به اسلام انجام داده ‏اند ـ ، وظيفه ماست.
  اگر کلينى نبود، و اگر کتب اربعه نوشته نمى ‏شدند، حالا ما در چه وضعى بوديم؟ البته نمى ‏گويم کل مطالب در اين کتب است؛ ولى استنباط و استکشاف حقايق دين براى ما خيلى مشکل بود. کسى نمى ‏تواند خدمتى را که امثال کلينى به دين اسلام، مذهب شيعه و علوم حديث کرده ‏اند، به اندازه لازم توصيف کند. در هر صورت، برگزارى کنگره کلينى، مسئله خيلى مهمّى است و من از شما در حدّ خودم، تقدير و تشکر مى ‏کنم.
  براى کتاب «الکافى»، شروحى نوشته شده، مانند «مرآة العقول» علاّمه مجلسى که وقتى انسان مطالعه مى‏ کند، مطالب زيادى برايش روشن مى ‏شود؛ ولى چون «الکافى»، بسيار باعظمت است، بايد بيش از اين درباره خود کتاب، روايات، اسناد و رجالى که در اين کتاب قرار گرفته ‏اند، تحقيق شود.
  اينها هر کدام، شاخه ‏اى از علوم اسلامى ‏اند که اگر کسى بخواهد درباره اين کتاب، به طور جامع اظهار نظر کند، بايد جامع همه فنون اسلامى باشد. در کتاب «الکافى»، فقط مسئله جمع ‏آورى حديث مطرح نيست و اين ‏طور نيست که کلينى، يک محدّث ساده‏ اى بوده که از مشايخ خود، اخذ حديث مى ‏کرده و روايت نقل مى ‏کرده است. ايشان يکى از علماى بزرگ اسلام ‏اند.
  در کتاب التوحيد، خطبه ‏اى از حضرت امير مؤمنان عليه ‏السلام نقل و از آن، تجليل و تعظيم مى ‏کند. اين تجليل، دليل بر ادراک، بصيرت و تبحّر او در علم الهيات است وگرنه هر کسى متوجّه اين قضيه نمى ‏شود. در پايان خطبه مى ‏گويد: اگر تمام زبان ‏هاى دنيا، همه يک زبان شوند و بخواهند خدا را معرّفى کنند (البته مى ‏گويد به استثناى زبان انبيا)، به اين حد يا بيشتر از اين نمى ‏توانند. فوق آنچه که تصوّر شود در الهيات بتوان براى مردم گفت، در اين خطبه هست.
  همچنين تبويب کتاب «الکافى» و اين ترتيبى که ايشان براى کتاب در نظر گرفته، يا الهام است يا حاکى از فکر بلند وى است. اوّل، کتاب عقل و جهل است. يعنى وقتى مى ‏خواهيم وارد اين مطالب بشويم، بايد از عقل، از آن که مى ‏فهمد و تشخيص مى ‏دهد، وارد شويم و حجيّت عقل را بررسى کنيم. بعد، فضيلت علم، توحيد و ... را بيان مى ‏کند و اين، علامت اين است که ايشان در اين امور، داراى بصيرت فوق ‏العاده ‏اى بوده است و در آن زمان، کم ‏نظير و شايد هم بى ‏نظير بوده است.
  بنابراين، «الکافى» و تبويب آن، معرّف شخصيت کلينى است. به فکر هر کسى نمى ‏رسد که براى اوّلين بار چنين کتابى بنويسد. ايشان مى ‏نويسد و ديگران، از او اقتباس و تقليد مى ‏کنند.
  جنود عقل و جهل که کلينى در کتاب عقل و جهل آورده، خيلى با اهمّيت است. در زمان ما هم بعضى از علماى علم جديد بر آن، شروحى نوشته ‏اند، مانند دکتر عبدالحسين ميرسپاسى، که کتابى دارد به نام روان‏پزشکى که شرح روايت جنود عقل و جهل است. دکتر ميرسپاسى، با تخصّص خودش ثابت مى ‏کند که اين جنودى را که براى عقل فرموده ‏اند، همگى دلالت بر عقلانيت اشخاص مى ‏کنند و هر کسى که اينها را داشته باشد، علامت اين است که عاقل است و جنود جهل، مانند حسد و تکبّر، علامت نقص عقل است. ايشان متخصّص است و در شرح اين روايت، کتاب بزرگى نوشته است.
  يکى از مطالبى که درباره شخصيت کلينى، کتاب «الکافى» و اسناد آن، در درس ‏هايم تذکر داده ‏ام، اين است که اگر چه اين احاديث را مثل مرحوم مجلسى رحمه ‏الله در «مرآة العقول»، به صحيح، حسن، مجهول، موثوق عليه و ... تقسيم کرده ‏اند، امّا اين اصطلاحات، نسبت به اتقان و صحّت خود «الکافى»، اثرى ندارند.
  مآخذ و مصادرِ در اختيار کلينى، همه از مصادر مورد اعتماد، معروف و شناخته شده بوده ‏اند. آن موقع، اين‏ طور رسم بوده است که اگر از کتابى، حديثى را نقل مى ‏کردند، بايد با سند نقل مى ‏کردند و به اين که کتاب، حاضر و در اختيارشان است، اکتفا نمى ‏کردند. در کتاب «منتخب الأثر»، روايتى درباره ائمه اثنا عشر عليهم ‏السلام است که راوى آن مى ‏گويد: اين روايت را يکى از بزرگان اهل سنّت در کتابش نقل مى ‏کند؛ ولى براى من روايت نکرد و اجازه نقل روايت را هم به من نداد. اين روايت را در حالى که داراى علو اسناد است و واسطه در آن کم است، از راه ناچارى نقل مى ‏کنم.
  اين شيوه، از اقسام تحمّل حديث در «الکافى» است. اگر کلينى، روايت را مثلاً از هشام بن حکم يا از منصور بن حازم يا از فضل بن شاذان، با يک يا دو سند نقل مى ‏کند، بر اين اساس است. ممکن است بعضى از اين سندها ضعيف باشند؛ ولى اين مسئله، در صحّت و اتقان کتاب، مدخليتى ندارد؛ چون ايشان کتاب را از خود آنها گرفته، در مورد روايات مى ‏گويند که سندش، موثّق است، يا ضعيف است؛ امّا اينها در مورد خود کتابْ اثرى ندارد.
  دليل ديگر اين که شيخ طوسى رحمه ‏الله در کتاب «الفهرست» مى ‏گويد: «اخبرنا به جميع کتبه فلان». اين، نشان مى ‏دهد که کتاب، نزد او بوده و ايشان اجازه گرفته است.
  در بعضى از روايات «الکافى»، آخرين کسى که از امام عليه ‏السلام روايت مى ‏کند و حتى بعضى از واسطه ‏ها، خود شخص صاحب کتاب است. اين ها خصوصياتى هستند که درمقام روايت ‏شناسى، قابل توجّه ‏اند. مقصودم از اين مطلب، اين است که «الکافى» در نهايت اتقان و اعتبار است.
  يکى ديگر از امتيازات «الکافى»، اين است که پيش از صحاح ستّه، نوشته شده است و اين کيفيت و ابواب، در کتاب ‏هاى ديگر، موجود نيست. روايات «الکافى» از صحاح ستّه، بيشتر و حدود هفده هزار روايت است. کلينى، بيست سال روى اين کتاب، زحمت کشيده است. خداوند رحمتش کند و بر علو درجاتش بيفزايد!
  در زمانى که در کاظمين مشرّف بودم، مى ‏خواستم به زيارت قبر ايشان بروم. از شخصى که از اساتيد اهل ‏سنّت بود، درباره نشانى قبر از او سؤال کردم و از عبارت: «کلينى ما» استفاده کردم. ايشان گفت: «فقط کلينىِ شما نيست؛ کلينى ما هم هست».
  اين که ما بايد در حوزه حديث و کتاب‏ هاى حديثى و تحقيق و تجليل از آنها بيشتر وارد شويم، بسيار مهم است. از زمانى که آية الله‏ بروجردى رحمه ‏الله تشريف آوردند، حوزه‏ هاى علميه از اين جهت، وضعشان تغيير کرد؛ هم حوزه علميه قم و هم حوزه علميه نجف. ايشان وقتى درس مى‏ گفتند، به حديث، اهميت فراوانى مى ‏دادند. کتاب حديث را مى ‏آورد و روايت را مى ‏خواند.
  اوّل، دلالت روايت را بر مسئله ‏اى که داشتيم، بيان مى ‏کرد و سپس اگر لازم بود، اقوال علما را هم يادآور مى ‏شد. ايشان در احاديث، غور مى ‏کردند و احکام را چنان ازاين نصوص، استنباط مى ‏کردند که حاجتى به اين که خيلى به اصول تمسّک کنيم، نبود.
  اخيراً رسم شده که مى ‏گويند: اوّل ببينيم مقتضاى اصول چيست، بعد برويم سراغ روايت؛ ولى ايشان مى ‏فرمود: اوّل روايت را ببينيم. در درس ايشان، کم اتفاق مى ‏افتاد که نياز به اصول باشد. تبحّر ايشان در علم اصول، فوق العاده بود و در اين علم، نظرهاى خاصى داشتند که آنها را نوشته ‏ام تا در آينده چاپ شوند.
  مقصودم اين است که حوزه بايد در اين زمينه تلاش کند تا ما بتوانيم کلينى، مجلسى و صدوق و ... را بهتر بشناسيم. من تعجّب مى ‏کنم که اينها چه ‏طور به نقاط مختلف دنيا سفر مى ‏کرده ‏اند؟ کتاب ‏ها را چه طور مى ‏برده ‏اند؟ آيا مريض نمى ‏شده ‏اند؟
  کتابى از تأليفات کلينى نقل مى ‏کنند که من خيلى علاقه دارم آن کتاب، پيدا شود؛ کتاب «ما قيل فى الأئمّة من الشعر». اين کتاب اگر پيدا شود، کتاب بسيار نفيسى است. اين، دليل بر اين است که قبل از اين ها براى حضرت ولى عصر (عج) شعر مى ‏گفتند. نمى ‏دانم شما در تحقيقاتتان، به کتاب «ما قيل فى الأئمّة من الشعر»، برخورد کرده ‏ايد يا نه؟

اشعارى که در «الکافى» نوشته شده، همه جمع ‏آورى شده ‏اند.
من در کتاب «منتخب الأثر»، بعضى از اشعارى را که بوده، آورده ‏ام. اگر نسخه ‏اى از«ما قيل فى الأئمة من الشعر»، پيدا شود، خيلى با اهميت است. شايد در يکى ازکتاب‏خانه ‏هاى دنيا باشد!

نکته‏ اى درباره اعتبار «الکافى» و کلينى فرموديد. مى ‏خواستم بپرسم که آيا شما اين را در واقع تأييد مى‏ فرماييد، در حالى که بعضى از روايات، ظاهرش با برخى از معتقدات شيعه ناسازگاراست؟
آن، مطلب ديگرى است و جدا از سند متن و مضمون است. بعضى از تعارضات، با موازينى که خود ائمّه عليهم ‏السلام فرمودند، حل مى ‏شود، مثل عرضه بر قرآن و تقيّه. در احکام، سند و متن بررسى مى ‏شود؛ ولى تاريخ را همه قبول مى ‏کنيم و با اين که سند ندارد، نقل مى ‏کنيم؛ امّا عقايد و الهيات، مطالبى هستند که بايد عقل در آن دخالت کند.

ظاهراً آية الله‏ بروجردى رحمه‏ الله هم بر اين تأکيد مى ‏کردند که منقول ‏ها از کتاب ‏هاست، نه ازاشخاص؟
اين مطلب را به اين صورت از ايشان نديدم؛ ولى خودم در اين خصوص، مطالعاتى را انجام داده ‏ام. کتاب «مستطرفات السرائر» ابن ادريس هم اين‏ طور است، گرچه آقاى خويى اشکال وارد کرده، ولى من آن را مفصّل جواب داده ‏ام.
  اين کتاب ‏ها در دستشان بوده است. خود ابن ادريس مى ‏گويد که من از کتاب آنها نقل مى ‏کنم. من گمان نمى ‏کنم اين نظر، مقبول عنه باشد.

يکى از بحث‏ هاى موجود در کتاب «الکافى»، موضوع ائمه اثنى عشر و غيبت است. در مورد احاديث اثنى عشر، برخى از بزرگان اهل سنّت، اشکال مى ‏کنند و مى ‏گويند اگر نام دوازده امام، از اوّل مشخص بوده، پس چرا گاهى برخى از اصحاب، دچار تعجّب مى ‏شدند و دنبال امام بعدى مى ‏گشتند. نکته اين قضيه، در چيست؟
اين اخبار، آن وقت، اين طورى جمع ‏آورى نشده بود؛ بلکه به تدريج، تکامل پيدا کرده است. تعدادى از اشخاص، آگاه بودند و تعدادى هم خبر نداشتند.

کلينى، در کتاب الحجّة، چند باب به نام «تسمية من رآه (ع)»، «النهى عن الاسم» و«الغيبة»دارد، تحليل شما از اين روايات چيست؟
اين اشکال، در «کشف الغمّة» هم آمده است. او مى‏ گويد: از يک طرف مى ‏گويند: اسم نبريد و از طرفى مى ‏گويند: اسمه اسم رسول الله‏! جوابش اين است که منظور، اين است که صراحتى به اين نداشته باشيد. مسمّى به اسم رسول الله‏ يا مکنى به کنيه رسول الله‏، عبارة اُخراى از اسم محمّد و ابوالقاسم است. فرق است بين اين ها. اين خصوصيت، تنها براى حضرت نبوده که مسئله تقيّه باشد.

نظر نهايى شما درباره تسميه چيست؟
به نظر من در مجالس عمومى، احتياط کنند.

حتى در زمان حاضر؟
بله، همان اشکال وارد است. مگر بين تسميه و نهى از آن، فرقى وجود دارد؟

نقش احاديث «الکافى» در اجتهاد و در هنگام تعارض يا اختلاف، چه قدر است؟
خدا رحمت کند مرحوم آية الله‏ شيخ محمّد کاظم شيرازى رحمه ‏الله را که از علما و فقهاى بزرگ بود. من به درس ايشان مى ‏رفتم. ايشان مى ‏گفتند: به ميرزا محمّد تقى شيرازى رحمه‏ الله ـ که به ميرزاى دوم معروف بود ـ گفتند که چرا اين قدر احتياط مى ‏کنيد؟ چون ايشان در فتوا خيلى محتاط بود و مردم مى ‏گفتند ايشان مجتهد نيست. ميرزا جواب مى ‏داد: «مى ‏ترسم که تفحّص کمى شده باشد؛ شايد وقتى که در باب طهارت، فتوا مى ‏دهيم، مطلب در باب ديات، جور ديگرى آمده باشد». وى مى ‏گفته است که کسى بدون ملاحظه روايات «الکافى» در هر بابى، نمى ‏تواند فتوا بدهد.

آية الله‏ خويى، با اين که خودشان در روايات و سند احاديث، سختگير هستند، نقلى را از مرحوم نائينى دارند که خدشه در سند احاديث «الکافى»، حرفه عاجز است؟
بله، حرف ايشان درست است. من نکته ‏هايى از ايشان گرفته‏ ام که در درس خارج گفته ‏ام و در کتاب «فقه الحج» هم نوشته ‏ام. براساس اين مبنا، ايشان در جاهايى براى فتوا دچار مشکل مى ‏شود؛ چون فتوا جورى است که بايد رفع يد کند، امّا نمى ‏شود.

دو منهج درباره خبر موثوق به و خبر ثقه وجود دارد. آيا حضرت‏عالى، خبر موثوق به را کافى مى ‏دانيد؟
بله، اگر مورد اعراض نباشد.

چرا مرحوم کلينى، از نوّاب اربعه، حديث نقل نکرده است؟
اين که ايشان در عصر نوّاب اربعه بوده است، دليل بر اين است که ايشان مستغنى بوده و اين مسئله، بر مى ‏گردد به موقعيت و منصب آنها و اين که آنها چه هويّتى داشته ‏اند و کلينى چه هويتى داشته است. در زمانى که نوّاب اربعه بوده ‏اند، همان وقت هم علما همين منصب را داشته‏ اند و اين‏طور نبوده که علما را محروم کنند. مسئله ديگر، نيابت عامّه هم بوده است. البته اين ها مباحث طولانى‏ اى است که در جايى ديگر بايد بدان پرداخت.

مرحوم آية الله‏ صدر، ادّعا مى ‏کند کلينى در هر بابى، ذيل هر عنوان، اوّلين روايت را که مى ‏آورد، نسبت به دومى، و دومى نسبت به سومى، اولى است. نظر شما چيست؟
بله، کلينى، اين کار را کرده است. يکى از دلايلى که مرحوم بروجردى رحمه‏ الله مى ‏خواستند «وسائل» را اصلاح کنند، همين مطالب بوده و ايشان کتاب «جامع الأحاديث»را _ که آقاى خويى از آن تعريف کرده است _ بر اين اساس تنظيم کرده است. ايشان خودشان مى ‏خواستند تنظيم وسائل را انجام دهند؛ ولى گفتند که نمى ‏رسم و مرا معرّفى کردند و بنده هم فرصت اين کار را پيدا نکردم.

در نسخه ‏هاى خطى «الکافى»، اختلافاتى مانند سقط يا زياده، وجود دارد. نظر شما در اين باره چيست؟
ما اصولى داريم که بايد طبق آن اصول، عمل کنيم. يک وقت مى ‏بينيم که روايت، به دو طريق نقل شده، يا در دو کتاب، روايت شده است که در يکى، سقط و در ديگرى، زياده است.
  يعنى اگر ما شک کنيم که به اين روايت، چيزى زياد شده يا چيزى از آن کم شده است، در اين جا مى ‏گويند عدم زياده و نقيصه، با هم تعارض دارد و عدم زياده، مقدّم است؛ براى اين‏که کم شدن، مطابق طبيعت آدم است؛ امّا گاهى مى ‏شود مطلب را حل کرد يا قرائنى وجود دارد که بايد روى آن نظر داد، لذا نمى ‏توان قاعده کلّى اجرا کرد.

-----------------------------------
*. اين مصاحبه، توسّط حجج‏ اسلام، آقايان: مهدى مهريزى، محمدمهدى معراجى، محمّدحسين درايتى، محمّد کاظم رحمان ستايش، سيّد مجتبى صحفى، هادى ربانى و حسين رحيميان، انجام شده است.